یادداشت

23 تیر ماه سالروز درگذشت استاد شادروان دکتر عبدالهادی حائری، استاد نامدار تاریخ است که پس از عمری کوتاه، ولی پر بار در سال 1372 شمسی در پی ابتلا به بیماری سرطان خون درگذشت. در مهر ماه 1379 با تأخیری چند ساله،  با همّت مؤسسهٔ توسعهٔ دانش و پژوهش و گروه تاریخ دانشگاه تهران همایشی در بزرگداشت آن مرحوم برگزار شد و مجموعه مقالات آن همایش درپاییز 1380 با نام خودآگاهی و تاریخ پژوهی، یادنامهٔ استاد عبدالهادی حائری انتشار یافت. در بخش سوم آن مجموعه، ترجمهٔ برخی مقالات انگلیسی دکتر حائری که به همّت شماری از شاگردان او به فارسی درآمده بود قرار گرفت.این مقالات، مقالاتی است که استاد در دائرةالمعارف اسلام

(ٍEncyclopaedia of Islam) (ویرایش دوم) به رشتهٔ تألیف و نگارش درآورده بود. در پایان این مقالات، ترجمهٔ این مقاله قرار گرفته است:

MirlawhiEI2,P.p.95-94

   در آغاز بخش سوم، فهرستی قرار گرفته که نام مقالات و نام مترجم هر مقاله رادرمقابل آن آورده است. در ابتدای هر مقاله نیز نام مترجم بر پیشانی مقاله درج شده است.در این میان، تنها مقاله‌ی میرلوحی است که نه نام و نشان خود و مترجم آن در فهرست ذکر شده و نه در ابتدای مقاله به نام مترجمش اشاره ای شده است.بگذریم از اینکه در ابتدای این بخش سوم مأخذ این مقالات «دائرة المعارف اسلام و ایران» ذکر شده که ترجمه‌ای نادرست است.از آنجا که آن مقاله ترجمهٔ تویسندهٔ همین سطور است، آن ترجمه را به‌صورت کامل تقدیم می‌دارم تا هم حقی اعاده شده و ابهامی برطرف شده باشد و هم در آستانهٔ سالگرد درگذشت آن شادروان  نیز نسبت به استاد هماره ماندگارم، دکتر عبدالهادی حائری، تجدید ارادتی کرده باشم.

 

میرلوحی، سید محمدبن محمد الحسینی

میرلوحی، سید محمد بن محمد الحسینی، ملقّب به میرلوحی و دارای نام مستعار نقیبی. دانشمند پرآوازهٔ شیعی که در اصل سبزواری بود ولی در خلال دورهٔ صفویه، طی سده 11/17، در اصفهان اقامت داشت. میرلوحی صریح و بی‌پروا به نقد دو رهبرمذهبی بسیار مشهور معاصرش محمد باقر مجلسی و پدرش محمد تقی مجلسی، مشهور به مجلسی اول پرداخته و در حقیقت، نام او بیشتر درپیوند با انتقاداتش از مجلسی‌ها به‌میان آمده است(برای نمونه نگاه کنید به: حسین نوری، الفیض القدسی فی ترجمهٔ العلامه مجلسی، تهران، 1886،ص22 که ضمیمه جلد نخست چاپ قدیمی بحارالانوار محمد باقر مجلسی است)؛ شرح حال نویسان به علت همین انتقادات به او توجهی نکرده اند و فقط محمد علی مدرّس در ریحانة‌الادب فی تراجم المعروفین بالکنیة واللقب(ج6، تبریز، بی‌تا، ص6-235)مدخلی چند سطری را به او اختصاص داده است، هرچند همین نویسنده نیز او را صرفاً به عنوان یکی از نویسندگانی که درباره امام دوازدهم کتابی نوشته‌اند معرفی می‌کند(همان، نجم الثاقب در احوال امام غایب، تهران، بی‌تا، ص5).

    منبع اصلی آگاهی درباره میرلوحی کتاب جدلی خود اوست که در3-1081/2-1670 به رشته نگارش درآمده است و کفایة‌المهتدی فی‌ معرفة‌المهدی نام دارد. از این کتاب می‌توان به آگاهی‌هایی دربارهٔ زندگی او دست یافت. برای نمونه در این کتاب آمده است که میرلوحی شاگرد برجسته درانشمندان با نفوذی چون شیخ بهاءالدین عاملی(متوفی در حدود1031/162) و میر محمد باقر داماد(متوفی حدود1041/1631)در زمینهٔ علوم دینی بود(کفایه، نسخه دستنوشته، کتابخانهٔ دانشکده الهیات داشگاه مشهد؛ این نسخه، نسخه‌ای است که به دست یکی ازدوستانش خلاصه شده و در بردارندهٔ برخی دیدگاه‌های او و برخی داستان‌های واقعی درباره مجلسی است؛ برای نسخهٔ کامل از تاب میرلوحی نگاه کنید به: کتابخانهٔ مجلس، تهران، ش.833 که دارای مقدمه‌ای مفصّل از ضیاءالدین حدائق‌بن یوسف شیرازی است. فهرست کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی، با تنظیم و توضیح عبدالحسین حائری، تهران، 1974، ص9-54، در این مقاله تنها به نسخهٔ خلاصه شده ارجاع داده می‌شود.)این نکته که میرلوحی در سال 1031/1621 یا پیش از آن شاگرد برجسته‌ای بوده نشان می‌دهد که در آن زمان دست کم بیست سال داشته است؛ در نتیجه تاریخ زاده شدن او باید در حدود سال 1011/1601 بوده باشد(در متن چاپی ترجمه فارسی مقاله این تاریخ به اشتباه 1031/1621 ذکر شده است). آن کتاب همچنین نشان می‌دهد که حوزه دلبستگی‌های فکری او آموزه‌های شیعی امامت، به‌ویژه پرسش‌های مرتبط با امام دوازدهم و ردّ همه شکل‌های صوفیگری بوده است. کتاب‌های دیگری مانند اعلام المحبین، ادراع‌العاقلین و اخضاع‌المجانین، زادالعقبی فی مناقب‌الامامة والوصیا و حتی ریاض‌المؤمنین و حدیقة‌المتقین که او در روزگار جوانی خود نوشت، در همین زمینه‌ها به رشته نگارش درآمده بود؛ ولی گمان نمی‌رود که کتاب اخیر برای نویسندگانی که در این زمینه کار می‌کنند قابل دسترسی باشد. 

   میرلوحی به تاریخ اسلام نیز دلستگی داشت و در سال 1043/1633 یا کمی بعد از آن کتابی درباره قیام ابومسلم خراسانی برضد امویان به رشته نگارش درآورد. براساس یادداشتی که در سال 1063/1654 به خامهٔ محمد عبدالحسیب حسینی نوشته شده است، میرلوحی در این کتاب در این باره بحث می‌کند که ابومسلم(متوفی137/754) که مشخص نشده است که اصل او از خراسان، مرو یا اصفهان است، در عمل خلافت را برای عباسیان ستمکار به دست آورد، ولی هرگز دوست امامان شیعه نبود و به‌ سبب کردارهای زشت خود به دست خلیفهٔ وقت عباسی المنصور(متوفی 158/774) که از خود او پلیدتر بود، کشته شد. برخی مردم نکوهش ابومسلم از سوی میرلوحی را برنمی‌تافتند و با تمام تلاش و قدرت خود به مخالفت و دشمنی با او می‌پرداخنتد(بکلّ جدّ و قوّت). با این حال شماری از علمای معاصر میرلوحی با نوشتن کتاب‌ها و رساله‌های بسیار دربارهٔ موضوع، از بحث او حمایت می‌کردند و یکی از آن رساله‌ها اظهارالحق و معیارالصدق بودکه در 1043/1633 به خامهٔ السیّد احمدالعلوی العاملی، پدر عبدالحسیب نوشته شد(محمد حسین آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف‌الشیعه، ج4، تهران، 1941، ص 1- 150، در این اثر می‌توان فهرست 16 کتابی را که در حمایت از موضع میرلوحی دربارهٔ مسأله نوشته شده است یافت).

   به نظر می‌رسد دلایل این اغتشاش و مشاجره را که شماری از مردم عادی نیز درست به اندازه متنفذین مذهبی در گیر آن بودند، بتوان در اختلاف عقیدتی میرلوحی با صوفیان یافت که مجلسی اول مجدٔانه از آنان حمایت می‌کرد.

   میرلوحی خود تلویحاً به این مطلب اشاره می‌کند: چون مجلسی اول با ستایش ابومسلم مروزی[منسوب به مرو] و جادوگر پلید[صوفی پرآوازه حسین منصور]الحلّاج(متوفی309/922) مأنوس بود، او مطلبی بر ضد آنان گفت، ولی مردم جاهل با او دشمن شدند و حتّی نقشهٔ کشتن او را درافکندند(محمد تقی دانش پژوه، فهرست کتابخانهٔ اهدایی آقای سیّد محمد مشکوة به کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران، ج3(3)، تهران، 1956، ص1497).مطهّربن محمدالمقدادی در رساله‌ای که در 1060/1650 نوشت به ردّ صوفیان پرداخت و دربارهٔ این موضوع توضیح داد که صوفیان برجسته و همچنین تودهٔ پیروان آنان از سر دشمنی و شیطنت به شدّت به شیخ بی‌دفاع[میرلوحی]آسیب می‌رساندند، چون او مردم را از دوست داشتن ابومسلم منع کرده بود و حتی لحظه‌ای هم با صوفیان سر آشتی نداشت(به نقل از الذریعه، ج4، ص151).

   میرلوحی به سبب این تجربهٔ ناخوشایند گرایشی به رویارویی با مجلسی‌های پرطرفدار نداشت.با این همه، او کتاب رجعت مجلسی را برای عموم معتقدان کاملاً زیانمند تشخیص داده بود و برخی مردم نیز از او رد ّ آن کتاب را خواستار شده بودند. به هرصورت، چون میرلوحی خوابی دید که پس از آن خود را مأمور یافت که به انکار مجلسی برخیزد، کفایة‌المهتدی خود را به رشتهٔ نگارش درآورد(کفایه، ص5-19).در آن کتاب او نه تنها بسیاری از تفاسیر حدیثی مجلسی را رد کرد، بلکه شماری از مطالبی را که خود شاهد آن بود و به‌ندرت از سوی نویسندگان دیگر نقل شده بود، دربارهٔ او و پدرش برملا ساخت.در برابر این مطلب که هر دو مجلسی واقعاً به‌عنوان مجتهدان برجستهٔ شیعه شناخته شده و به الهیات، فرهنگ. سنّت تشیع کمک شایانی کرده بودند، میرلوحی اعتقاد داشت که آنان مردم عادی و نادان (عوام) را از اطراف اصفهان به‌سوی خود می‌کشیدند و بدین دلیل هیچ‌کس به خود اجازه نمی‌داد اشتباه آنان را به ایشان گوشزد کند(کفایه، ص2-1).

   میرلوحی لبه تبز انتقاد خود را به‌ویژه متوجه تفسیر مجلسی از حدیثی کرد که با آن مجلسی می‌خواست مردم باور کنند که پنجمین امام شیعه، امام محمد باقر(متوفی 114/732)، پیشگویی  کرده است که شاهان صفوی برای ترویج مذهب حقه از شرق ظهور خواهند کرد و حکومت آنان تا زمانی که سرانجام حکومت خود را به امام دوازدهم تحویل دهند پاینده خواهد بود(محمد باقر مجلسی،[ترجمه چهارده حدیث]، نسخه دستنوشته شماره 69، دانشکده الهیات مشهد، ص6-4). این رساله که به شاه صفوی، شاه سلیمان(متوفی 1106/1694)تقدیم شده، به نام‌های رساله فی الرجعة و رسالة الرجعه  نیز خوانده شده و با عنوان اثبات‌الرجعه در بمبئی در سال 1888 انتشار یافته است. دست یافتن به تصویر نسخه چاپی آن برای نگارنده مقدور نبود؛ (برای آگاهی‌های بیشتر دربارهٔ محتوای این رساله و یافتن مراجعی برای سخنان میرلوحی نگاه کنید به: فهرست کتابخانهٔ اهدایی آقا سیّد محمد مشکوة؛ 3(3)، ص12-120). میرلوحی خاطرنشان می‌کند که مجلسی در بررسی حدیث مورد بحث که حدیث نادر(شاذّ) و ضعیفی است، مرتکب سه عمل درخور سرزنش شده است: 1)تفسیر حدیث مطابق میل خود و تحریف حدیث برای دست یافتن به منافع دنیوی؛ 2)بد ترجمه کردن متن؛ 3)به کارگیری نادرست دستورزبان؛ 4)گمراه کردن شاه شیعه و 5)ارتکاب برخی خطاهای جغرافیایی(کفایه، 5-21).

   میرلوحی همچنین در کتاب خود دربارهٔ چند موضوع از مجلسی اول انتقاد می‌کند: برای مثال: او به این داستان که مجلسی آن را بیان کرده است اشاره می‌کند: دراوایل تحقیق من در حقایق قرآن، شبی من به خواب کوتاهی رفته بودم که حضرت محمد(ص)را به خواب دیدم و احساس کردم که در حضورش دربارهٔ کمال او می‌اندیشم. پس از آن، من تفکر عمیقی دربارهٔ معانی قرآن را آغاز کردم و به دانش بی‌اندازه وسیعی دست یافتم که اگر تمام عمر خود را صرف کنم حتّی نمی‌توانم اندکی از آن را شرح دهم(محمد تقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی المشتهر بشرح الفقیه، چاپ جدید، تهران، بی‌تا، ج1، ص100).

 

   میرلوحی استدلال می‌کند که در اعتقاد شیعی، انسان عادی فقط می‌تواند دانش محدودی، آن هم از طریق آموختن از انسان‌های دیگر کسب نماید. مجلسی اول با این ادعا که ازراه‌‌های فوق طبیعی دانش بی‌ااندازه وسیعی را آموخته، لاف گزافی زده است که از امام محی‌الدین‌بن عربی(متوفی638/1340) آموخته و حتّی او را در جایگاهی برتر از امام اول شیعیان علی‌بن ابی‌طالب قرار می‌دهد؛ این ادعا به‌طور مشخص با اعتقادات شیعی مغایر است(کفایه، 7-115).

   میرلوحی می‌گوید که پیوندهای مجلسی اول با تصوف انکار ناپذیر است و می‌افزاید که او به‌عنوان یک صوفی انواع اجتماعات صوفیانه را برگزار می‌کرد؛  اجتماعاتی که در آن آوازهایی توسط خوانندگانی چون شاه میرزا زرکش خوانده می‌شد که به‌طور معمول بر بالای منبر معجزات بزرگی را به صوفیانی مانند حلاج و بایزید بسطامی(متوفی 261/874) نسبت می‌داد. او نیز به‌نوبهٔ خود از حمایت آن صوفیان و مردم عوام بهره‌مند می‌شد. میرلوحی حتی در حضور مجلسی دوم، با او به‌طور علنی بحث کرد و ظاهراً گزارش این گفتگو در کتابی نیز ثبت شده است(کفایه، 20-111). بر اساس آگاهی‌های شاهد عینی، میرلوحی به این نتیجه رسید که کوشش محمد باقر مجلسی برای انکار وابستگی پدرش به تصوف بیهوده و نادرست است(دربارهٔ دفاع مجلسی از پدرش نگاه کنید به: محمد باقر نجفی یزدی، شرح کتاب اعتقادات اسلام به قلم علّامه مجلسی، تهران، 1975، ص4-393 و مقالهٔ مجلسی اول، محمد تقی [در همین دائرة‌المعارف]).

   برخی از نویسندگان ابراز داشته‌اند که میرلوحی غیر از دشمنی با مجلسی، قبر عالم مذهبی شناخته شده، ابو نعیم احمد بن عبدالله اصفهانی(متوفی 430/1038) را که ظاهراً مجلسی او را نیای شیعی خود می‌دانست ویران کرد(محمد باقر الموسوی الخوانساری، روضات‌الجنات فی احوال العلماء والسادات، تهران، 1947، ص75؛ ناشناس، نامهٔ دانشوران در شرح حال ششصد تن از دانشوران نامی، ج7، قم، بی‌تا، ص6). باور کردن این ادّعا دشوار است، چرا که کاملاً بعید به‌نظر می‌رسد میرلوحی توانسته باشدچنین عملی را در اصفهان، آن هم پیش از هجوم افغان‌ها در1135/1722انجام دهد؛ چون در آن زمان خاندان مجلسی از محبوبیت، قدرت و نفوذ زیادی برخوردار بود؛ بعلاوه میرلوحی می‌بایست برای انجام چنین کاری بیش از 120 سال عمر کرده باشد.افزون بر این، او خود با احترامی نسبی به برخی آثار ابو نعیم استناد کرده است(کفایه، ص1-90). احتمالاً این نکته اهمیتی ندارد که نویسندگانی چون ابن خلّکان، برخلاف ادعای مجلسی، به اعتقادات شیعی ابو نعیم هیچ اشاره‌ای نکرده‌اند(وفیات، به‌کوشش احسان عباس، بیروت، 72-1968، ج1، ص3-91؛ برای جزئیات بیشتر نگاه کنید به:  نامهٔ دانشوران، ج7، ص21-1).

   در حال حاضر، ما دربارهٔ خانواده و فرزندان میرلوحی هیچ آگاهی مفصلی در اختیار نداریم، ولی می‌دانیم که او فرزندی به نام سیّد محمد هادی بن‌الّلوحی الموسوی الحسینی داشته که آثاری به زبان فارسی با عنوان اصول العقائد و اربعین ازخود باقی گذاشته است(الذریعه، ج1، نجف، 1963، ص431). او نیای سادات  درچه مانند یکی از مجتهدان درگذشته، سیّد مححمد درچه‌ای(متوفی 1364/1923) و برادر او سیّد مهدی درچه‌ای(متوفی 1364/1944) محسوب می‌شود(عبدالکریم جزی، رجال اصفهان یا تذکرة‌القبور، 1949، ص8-67، و 122).

   کتابشناسی: افزون بر آثاری که در مقاله به آن‌ها اشاره شد، نگاه کنید به کتابشناسی مقاله مجلسی در همین دائرة‌المعارف.

  

  

 

پنجشنبه ۲۱ تير ۱۳۸۶ ساعت ۱۹:۲۸