مرآت‌الوقایع مظفری شرح وقایع روزگار پادشاهی مظفرالدین شاه قاجار است که به خامه‌ی عبدالحسین خان ملک‌المورخین نگارش یافته، به کوشش استاد دانشمند شادروان دکتر عبد‌الحسین نوایی تصحیح شده و با اهتمام و عنایت مرکز نشر میراث مکتوب در دو مجلد به زیور طبع آراسته شده است.

   کتاب ویژگی‌های منحصر به‌فردی دارد که شایسته‌ي بررسی و واکاوی مستقلی است. شرح حال مؤلف کتاب و ویژگی‌های اثر را مصحح ارجمند آن در مقدمه‌ای که بر کتاب نوشته‌اند بیان داشته‌اند. در آغازین سطور مقدمه آمده است که کتاب یادداشت‌هایی است درباره‌ي حوادث ایران و شرح رنج‌های مردم این سرزمین در فاصله‌ی ذی‌القعده‌ي 1314 هجری قمری تا 1324 قمری و 1285خورشیدی و به تعبیر دیگر عصر سلطنت مظفر‌الدین شاه از نویسنده‌ی پراحساس و سوخته دل و بزرگوار و دلسوزی به نام عبدالحسین خان ملک المورخین که بعدها لسان السلطنه لقب گرفت و کتاب‌های دیگری هم نوشت و شهرتی فراوان یافت. هدف من در این یادداشت معرفی کامل و جامع کتاب نیست. هدف دیگری دارم و آن ارائه‌ی نمونه‌ و مثالی در تأیید برخی مباحث تاریخ‌نگاری و فلسفه‌ی تاریخ است. برای برآوردن این هدف، ابتدا به آن مباحث اشاره می‌کنم.

    در مبحث روش شناسی تاریخی همواره بر نکاتی چند تأکید می‌شود: نخست اینکه زمان مهم‌ترین عامل مقوم تاریخ است. نمی‌توا حوادثی را که مشمول گذر زمان نشده‌اند تاریخی دانست. برای آنکه مورخان از حادثه‌ای درک کامل و قابل اعتماد و استناد بیابند باید زمان زیادی از آن بگذرد و نتایج آن رخدادها بسط و گسترش بیابد و آن حادثه را از طریق نتایج آن و آن بذر را از طریق میوه‌های آن بشناسیم و بتوانیم درباره‌ی آن گفتگو کنیم. درباره‌ی  اینکه این زمان چقدر است نمی‌توان قاعده و قانونی ثابت ارائه کرد و عدد و رقمی واحد به‌دست داد. بیش‌ از هر چیز، این زمان به ماهیت خود رخداد و حوادث پس از آن رخداد بستگی دارد. گاهی درباره‌ی یک رخداد می‌توان پس از گذشت چند دهه گفتگو کرد و زمانی حتی گذشت یک قرن نیز شرایط را برای گفتگو از یک رویداد فراهم نخواهد کرد.

نکته‌ی دیگر درباره‌ي اختلاف دو گونه روایت تاریخی است؛ روایتی که همزمان با وقوع رخداد و یا در زمانی نزدیک به آن خلق می‌شود با روایتی که در زمانی دورتر درباره‌ي همان رویداد پدید می‌آید بسیار متفاوت است. هر روایت امتیازی دارد و عیبی. روایتی که در متن رویداد خلق می‌شود از آفت فراموشی روایتگر برکنار است و البته این کاستی را دارد که درک کامل و عمیقی از آن در ذهن روایتگر پدید نیامده است. مورخ به هر دو روایت نیازمند است.

   سومین نکته این است که مورخان همواره در مظان این اتهام قرار دارند که در جزئیات رخدادها غرقند و کلان نگر نیستند و توانایی درک و توضیح فرایندهای کلان تاریخی را نداردند و برای از میان بردن این ضعف باید از دانش‌ها و معارف کلان نگری چون جامعه شناسی و فلسفه بیاموزد. جامعه شناسی و فلسفه با نگاه کلان  خود به جامعه و جهان هستی بر نگاه محدود مورخان اثر می‌گذارند و جهان ادراک او را وسعت می‌بخشند.

   کتاب مرآت الوقایع مظفری نمونه‌ی خوبی برای نشان دادن درستی این سه موضوع است. کتاب در دورانی نگاشته شده، ایران در آستانه‌ی یکی از بزرگ‌ترین تحولات تاریخ خود قرار دارد. دوران سلطنت مظفرالدین شاه دوران بلافصل پیش از مشروطه است. نویسنده‌ای که در این دوران زندگی می‌کند و می‌نویسد، اگر به رخدادها به عنوان اجزاء یک فرایند کلان تاریخی نظر داشته باشد می‌تواند جهت کلی رخدادها را تشخیص دهد و میان رخدادهای گوناگون در قالب طرحی کلان ارتباط برقرار کند. اما اگر کسی در جزئیات رخدادها غرقه باشد، نخواهد توانست از به هم پیوند دادن وقایع جزئی فرایندی تاریخی را به تصویر کشد.

   نوشته‌های ملک الورخین درباره‌ي مشروطه در همین چارچوب قابل بررسی و تحلیل است. به نوشته‌ی دکتر نوایی روایت او درباره‌ي مشروطه«حاوی نکات بسیار دقیقی است که در جای دیگری دیده نمی‌شود». او هشت ماه پیش از تحصن مردم در سفارت انگلیس از آن سخن گفته است و درباب معنای مشروطه نیز نظری متفاوت دارد. ملک المورخین با آنکه رخدادهای بسیار مهمی از جمله شکست روسیه از ژاپن و موفقیت مردم روسیه در تشکیل دوما و برخوردار شدن مردم روسیه از آزادی‌های نسبی سیاسی را نظاره‌گر است و گزارش می‌کند، نمی‌تواند میان این حوادث و آنچه در ایران می‌گذر ارتباط معنا داری برقرار کند. او رخدادهای سال‌های پیش از مشروطه را را روز به روز نوشته ولی غافل است که آن سرو صداها و کشت و کشتارها سرآغاز فصل نوینی در تاریخ ایران خواهد شد.

   استاد تاریخ شناس ما، شادروان دکتر نوایی به‌درستی در مقدمه‌ی کتاب بدین نکته اشاره کرده است. او می‌نویسد:

   «نویسندگان تاریخ مشروطیت مثل کسروی و ملک زاده و امیرخیزی و دیگران سال‌ها بعد از آن وقایع که مشروطیت با همه فراز و نشیب‌ها و زشتی‌ها و زیبایی‌های ظاهر شده و آثار خوب و بد آن مشخص شده بود به جمع آوری مطالب و تحریر وقایع دست زده بودند و بالنتیجه نسبت به آن وقایع و تبعات آن می‌توانستند اظهار نظر و تجزیه و تحلیل کنند. اما ملک‌المورخین اصلاً نمی‌دانست که سرانجام این جنبش‌ها و کوشش‌ها چه خواهد بود و مآل کار به کجا خواهد انجامید، به همین جهت آن حوادث را به صورت پیشامدهای روزمرّه می‌دید نه مقدمه‌ي یک حادثه‌ی عظیم که بد یا خوب زندگی مردم و حیات کشور را دگرگون خواهد نمود.(مرآت‌الوقایع،1/بیست و پنج)»

گزارش ملک‌المورخین درباره‌ی مشروطیت نمونه‌ی گزارشی از درون رویداد و گزارش کسروی و ملک زاده و امیرخیزی گزارش‌هایی از بیرون رویداد و با فاصله‌ی زمانی از آن است. بنابر این هر یک واجد محاسن و معایب خاص خود است. به دانشجویان تاریخ توصیه می‌کنم یک بار مرآت‌الوقایع مظفری را با این دیدگاه بخوانند و بسنجند.

 

 

چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۶ ساعت ۲۰:۴۷