در یادداشتی که در پست پیشین نوشتم،‌بر نقش کلان نگری در ادراک تاریخی سخن راندم و از به نقل از استادم دکتر نوایی از بی‌بهره بودن نویسنده‌ي مرآت‌الوقایع مظفری از چنان شم و نگرشی سخن راندم. شاید چنین به نظر رسد که چنین ادراکی برای کسانی که در متن رخدادها قرار دارند قابل حصول نیست و انتظار درکی کلان و شناخت فرآیندها از کسانی که در متن رخدادها زندگی می‌کنند انتظاری نامعقول است. برای اینکه پیشاپیش بر نادرستی چنین گمانی تأکید کرده باشم نمونه‌ای متفاوت را هم ذکر می‌کنم. نمونه‌ای از درک کلان از جریان‌ها و فرایندهای تاریخی از کسانی که در متن رخدادها می‌زیسته‌اند و به‌تمامی با آن رخدادها درگیر بوده‌اند.

   بونصر مشکان مرد نخبه و کاردانی که از یگانگان روزگار خویش بوده، بهترین نمونه برای این چنین ادراک و شناختی است. درک او از فرایندهای تاریخی روزگار خود چنان عمق و گستره‌ای دارد که در هیچ‌یک از مورخان مسلمان ـ به جز عبدالحمن بن خلدون ـ نظیر آن را نمی‌توان سراغ گرفت. البته او مورخ نبود و این درک عمیق نتوانست در گزارش‌های تاریخی انعکاس یابد و به‌کار مورخان بیاید، ولی بونصر این درک و نگرش را به شاگرد خود ابوالفضل بیهقی انتقال داد و ما در اثر بیهقی نیز با این کلان نگری مواجهیم. در حقیقت، همه‌ی آنچه ما از نوشته‌های بیهقی در اختیار داریم شرح و تعلیل فرایند«سقوط غزنویان و ظهور سلجوقیان» است. او در این فرایند دو جریان سیاسی «پدریان» و «پسریان» و عملکرد آن را نقد و بررسی می‌کند و در تمامی این بررسی‌ها نگرشی کلان و وسیع دارد. با این حال، نمی‌خواهم شاهد خود را در این کلیات خلاصه کنم.

   مثال مورد نظر، از قول بیهقی نقل شده، ولی نشان دهنده‌ي بینش و نگرش بونصر مشکان است.  در شرح حوادث تابستان سال 424، بیهقی می‌نویسد از بار عام بونصر می‌نویسد و رسیدن نامه‌ی صاحب برید ری که از ترکمانان گفته بود و اینکه «به‌هیچ حال آرام نگیرند» و «از ایشان زمان زمان فسادی» تازه خواهد رفت. بونصر نبود و بوالفضل بیهقی حضور داشت. به دنبال بونصر فرستادند و دوساعت بعد آمد. پس از گفتگو ها بونصر به بیهقی گفت: « بدان یا بوالفضل که تدبیری پیش گرفته آمده است که از آن بسیار فساد تولد خواهد کرد»(بیهقی، ص511).

   از سطور بعد تاریخ بیهقی درمی‌یابیم که آن تصمیم نادرست فرستادن نیرویی برای درگیری با ترکمانان در ری و هرات و آوردن «بنه‌های آنان» به غزنین بود و بیهقی و بونصر نامه‌های محرمانه‌ای در این زمینه تهیه کردند و فرستاده شد. پس از این ماجرا، بونصر به بیهقی گفت که به وکیل بونصر در گوزگانان و کروان نامه‌ای بنویسد « تا ده هزار گوسپند از آن من که به‌دست وی است، میش و برّه در ساعت که این نامه بخواند در بها افکند و به‌نرخ روز بفروشد و زر و سیم نقد کند و به‌غزنین فرستد». بیهقی از کار بو نصر شگفت زده شده بود که «اگر امیر فرمود تا ترکمانان را به‌ری فروگیرند، این گوسپندان را به رباط کروان به‌نرخ روز فروختن معنی چیست؟» بونصر که شگفت زدگی بوالفضل را دریافته بود علت کار خود را برای وی چنین توضیح داد:

«بدان که این فرو گرفتن ترکمانان رایی است نادرست و تدبیری خطا که به‌هیچ حال ممکن نشود سه چهار هزار سوار را فرو گرفتن. و از آنجا سلطان را نامه نارسیده که ترکمانان را به‌چه حیله فرو گرفتند شتابی کند و تنی چند را فرماید تا به‌هرات فروگیرند و بنه‌های ایشان را برانند و این قوم را که با بنه‌اند بجنبانند و خبر به ری رسد و ایشان را در شورانند و پسر یغمر از بلخان کوه درآید با فوج سوار دیگر سخت قوی و همگنان به‌هم پیوندند و به‌خراسان درآیند و هرچه دریابند از چهار پای در ربایند و بسیار فساد کنند. من پیش‌تر بدیدم و مثال دادم تا گوسپندان من بفروشند تا اگرچه به‌ارزان بهاتر بفروشند باری چیزی به‌من رسد و خیر خیر غارت نشود که این تدبید خطا پیش گرفته‌اند.»(همو، ص514-513)

بیهقی توضیح می‌دهد که«حقّا و ثمّ حقّا که همچنان آمد که وی اندیشیده بود». ترکمانان ری گریختند و به خراسان رفتند و «از ایشان آن فساد رفت که رفت».  و چهارپای گوزگانان «بیش‌تر براندند». پس از یک‌سال در غزنین بیهقی با استادش بر سر سفره‌ی غذا بود که برّه‌ای فربه آوردند و بونصر گفت که برّه را از گوزگانان آورده‌اند. خندید و گفت: «این برّه از بهای آن گوسپندان خریده‌اند از آنکه به‌رباط کروان فروخته‌اند».(همو، ص514)

  این کلان نگری و وسعت نظر زمانی در خدمت منافع شخصی قرار می‌گیرد که بونصر نمی‌تواند آن را در خدمت منافع حکومت و مخدومان خود قرار دهد؛ یعنی خود آنان چنین میلی ندارند و گوش پند شنو ندارند. او با همین دوراندیشی از تدبیر خطای مسعود با وی سخن گفته ولی وی گوش فرا نداده بود:

« و خواجه‌ی بزرگ و من درین باب بسیار بگفتیم و عاقبت کار بازنمودیم، سود نداشت که این خداوند به همت و جگر بخلاف پدر است. پدرش مردی بود حرون و دوراندیش، اگر گفتی چیزی ناصواب را که من چنین خواهم کرد، از سر جباری و پادشاهی خویش گفتی و اگر کس صواب و خطای آن را بازنمودی در خشم شدی و مشغله کردی و دشنام دادی؛ باز چون اندیشه را بر آن گماشتی به‌سر راه راست بازآمدی و طبع این خداوند دیگر است که استبدادی می‌کند نااندیشیده».(همانجا)

   چنین است که می‌توان گفت آن کلان نگری تاریخی و دریافتن فرآیندهای تاریخی و درک مسیر تحولات آینده، هم مورخان را مورخ‌تر می‌کند و هم سیاستمداران و گردانندگان امور ملک را کارآمدتر. هم مورخان باید دامن خود را از استغراق در جزئیات برچینند و رخدادهای جزئی را در جای خود در پازلی کلان قرار دهند و معنای گسترده‌ی آن را درک کنند و هم سیاستمداران باید بدین بینش مسلح باشند تا از درک تحولات روزگار خود باز نمانند.

چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۶ ساعت ۲۲:۳۱