تاریخ شفاهی در ایران، نام کتابی است که توسط آقای ابوالفضل حسن آبادی، مدیر گروه اسناد در مدیریت اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی به رشته‌ی تألیف درآمده و در سال 1385 از سوی سازمان کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مرکز اسناد آستان قدس رضوی به زینت طبع آراسته شده است. این کتاب در 300 صفحه و در قطع وزیری به چاپ رسیده است. کتاب یاد شده دارای این بخش‌هاست: مقدمه، فصل اول (درآمدی بر پژوهش و کلیات)، فصل دوم (مروری بر پیشینه‌ی تاریخ شفاهی در ایران و جهان)، فصل‌سوم(یافته‌های پژوهش)، فصل چهارم(موانع موجود در تاریخ شفاهی)، فصل پنجم (راهکارها و راهبرها)،‌ پیوست‌ها(19پیوست)، منابع (به تفکیک منابع هر فصل)، ضمایم (دو ضمیمه) و نمایه‌ها (نمایه‌ی اصطلاحات و اماکن).

 

   در این نوشتار کوتاه قصد ندارم که کتاب را به‌صورت جامع و اساسی معرفی و نقد کنم. علاقه‌مندان این حوزه و مخاطبان کتاب، خود آن  را خواهند خواند و بهره خواهند برد. از آنجا که این رشته‌ی علمی در ایران نوپاست و هنوز راه دشواری را پیش رو دارد، این پژوهش را باید به‌عنوان یکی از نخستین کتبی که در این عرصه به‌رشته‌ی تألیف درآمده است ارج نهاد و پاس داشت. تنها چند نکته درباره‌ی  موضوع بحث کتاب به‌نظرم می‌رسد که مطرح می‌کنم.

   1) نخستین نکته درباره‌ی اهمیت تاریخ شفاهی در تدوین تاریخ ایران است. انتظار می‌رفت مؤلف محترم کتاب در این زمینه داد سخن دهند و ابعاد و زوایای این موضوع را بشکافند و بر آن تأکید ورزند. حتی در فصل دوم و نخستین عنوان آن فصل به‌گونه‌ای شایسته به معرفی و ذکر وجوه اهمیت تاریخ شفاهی پرداخته نشده است. چند سال قبل دوستی درباره‌ی باستان شناسی پنج هزار سال بعد صحبت می‌کرد. در آغاز شگفت زده شدم و طرح موضوع را به حساب شوخ طبعی آن دوست گذاشتم، ولی با تأمل بیش‌تر اهمیت موضوع را درک کردم. راستی اگر قرار است مردم آینده(پنج هزار سال بعد) به باستان شناسی بپردازند، مواد کار آنان همان بناها، شهر‌ها، راه‌ها، ظروف، صنایع و جوامعی خواهد بود که امروزه وجود دارد و یا در آینده‌ای نزدیک و دور به‌وجود می‌آید. اگر امروز در طراحی درست و ساخت اصولی شهرها و بناها و دیگر موارد مرتبط با باستان شناسی، اهتمام جدی داشته باشیم، مواد خام کار باستان شناسان آینده برایشان به‌خوبی مهیا خواهد بود. شاید بتوان تاریخ شفاهی را به‌گونه‌ای با این بحث مرتبط دانست. اگر امروز مواد خام تاریخ برای مورخان آینده فراهم آید آنان با مشکل از دست رفتن منابع و گزارش‌ها دست به‌گریبان نخواهند بود.

   2) نکته‌ی دیگر طرح این پرسش است که تاریخ شفاهی تکنیکی است برای جمع آوری اسناد و مواد خام کار تاریخی یا ایکه خود نوعی تاریخنگاری است؟ مسلماً تاریخ شفاهی نمی‌تواند تنها در سطح جمع آوری مواد خام باقی بماند. فرد یا سازمانی که به جمع‌آوری مواد خام تاریخ شفاهی می‌پردازد، خود در گیر نوعی تاریخنگاری است. در یک مصاحبه، نوع پرسش‌ها، جهت‌گیری فکری مصاحبه شونده، جهت فکری سازمانی که به تاریخ شفاهی و گردآوری اسناد و مدارک می‌پردازد همه از مواردی است که تا حد زیادی اجازه نمی‌دهد مواد فراهم آمده صرفاً مواد خام تاریخی باشد و نوعی نگرش و بینش تاریخنگارانه یا شاید ضد تاریخنگارانه نیز با آن مواد و منابع همراه است.

   3) یکی از مسائلی که در اثر آقای حسن آبادی تا حدی بازتاب دارد، وضع کنونی تاریخ شفاهی در ایران است. به‌نظر می‌رسد در ایران تحت تأثیر جهت‌گیری سازمان‌هایی که به تاریخ شفاهی می‌پردازند تاریخ شفاهی به دو موضوع محدود شده باشد: نخست مقوله‌ي تاریخ سیاسی و دیگر تکنیک مصاحبه. این دو با هم در پیوند و ارتباط نزدیکند. وقتی قرار است محقق با اراده‌ی سازمانی که در آن فعالیت دارد به تاریخ خیلی معاصر بپردازد به‌خودی خود جهت اصلی فعالیت او در تاریخ شفاهی فراهم آوردن منابع و مواد خام تاریخ سیاسی با استفاده از تکنیک مصاحبه خواهد بود. کتاب آقای حسن  آبادی نیز تا اندازه ای از این جهت‌گیری مبرا نیست.

   یکی از عرصه‌های تجلی تاریخ فرهنگ است. تاریخ، زمانی که از چنبره‌ی محدود تاریخ سیاسی بیرون آید به تاریخ فرهنگ تبدیل می‌شود. جریانی که تاریخنگاری غرب در سده‌ی هجدهم تا سده‌ی بیستم، از مورخانی چون ویکو گرفته تا مکاتب تاریخنگاریی چو آنال و یا حتی سوبالترن پیمودند همین فاصله گرفتن از تاریخ سیاسی و توجه بیشتر به تاریخ جامعه و فرهنگ بود. ویکو زبانشناسی ، فرهنگ عامه اساطیر و ادبیات را سرچشمه‌های آگاهی تاریخی می‌دانست و بر این باور بود که مورخان می‌توانند با شناخت مراحل تحول ادبیات و زبان یک ملت تاریخ آن ملت را بهتر دریابند. البته این تاریخ دیگر تنها محدود به تاریخ سیاسی نیست، هر چند آن را هم در بر می‌گیرد.

   فرهنگ عامه‌، شامل اوسنه‌ها، متل‌ها، لالایی‌ها ترانه‌ها، سوگ‌سرودها و داستان‌ها از سرچشمه‌های تاریخ شفاهی است، ولی در ایران به این ابعاد و جنبه‌ها توجه چندانی مبذول نمی‌شود. شاید این ابعاد تاریخ شفاهی از امتیاز بی‌طرفی برخوردار باشد. نظر سیاسی حقیقی و اصیل مردم در همین فرهنگ انعکاس دارد و از خلال آن می‌توان به‌گونه‌ی خاصی از تاریخ سیاسی نیز دست یافت. آیا آنچه در حکایات طنز آمیز مردم ایران از گذشته‌ی دور تا امروز دهان به دهان و سینه به‌سینه بازگو شده و انتقال یافته است، نشان دهنده‌ی ابعادی از تاریخ اجتماعی و سیاسی این سرزمین نیست؟

   4) آفات تاریخ شفاهی در چیست؟ تاریخ شفاهی در شکل سیاسی آن تاریخی مخدوش است؛ البته این به معنای بی اهمیت بودن و غیر قابل استفاده بودن آن نیست. اگر برای نشان دادن میزان وثوق منابع تاریخی خطی رسم کنیم مسلما‌ً یک سر این خط اسناد مکتوب قرار می‌گیرد و در نقطه‌ی مقابل آن تاریخ شفاهی. همه‌ی آفاتی که در عرصه‌ی شناخت و نقد منابع تاریخی برای خاطرات ذکر می‌شود، برای تاریخ شفاهی از آن گونه که ما با آن سرو کار داریم قابل ذکر است. شاید حتی بتوان پیشتر رفت و گفت که تاریخ شفاهی در قالب مصاحبه از خاطرات نیز غیر قابل اعتماد تر باشد، چرا که در خاطره نویسی تنها آفات فردی مانند غرض‌ورزی، خود بزرگ‌بینی، خودسانسوری، در نظر داشتن منافع فردی، خانوادگی، گروهی، طبقاتی و حزبی و در نهایت فراموشی نوشته را دستخوش دگرگونی و در نتیجه آن را از حقیقت تاریخی دور می‌کند، ولی در تاریخ شفاهی اغراض فرد و سازمان تهیه کننده‌ي مصاحبه و نحوه‌ي تنظیم، تدوین و انتشار آن نیز زیر سؤال است.

   تاریخ شفاهی پدیده‌ی نوظهوری نیست؛ تمامی تاریخ مکتوب ما پیش از آنکه مکتوب شود، به‌صورت شفاهی وجود داشته‌اند. مورخان ادوار پیشین تاریخ، هماره یکی از اصلی ترین منابع خود را دیده‌ها و شنیده‌های خود می‌دانند؛ آنچه خود به معاینه دیده‌اند و یا از شاهدان و راویان ثقه شنیده‌اند. ظاهراً همین بخش از شنیده و دیده به کتابت درآمده‌ی تاریخ مورخان هم بخش اصیل و معتبر آن محسوب می‌شود و کتابت مکتوبات پیشین جز نسخه برداری و رونویسی چیزی نیست و ارزشی ندارد. بنا براین از نظر زمانی ظهور تاریخ شفاهی بر مقدم است بر ظهور تاریخ مکتوب.

   همه‌ی آن آفات و معایبی که در تواریخ مکتوب ما راه یافته است در تاریخ شفاهی نیز می‌تواند راه یابد. تاریخ از مرحله‌ی خلق شفاهی تا رسیدن به عرصه‌ی کتابت از معبر تحریف‌های خواسته و اشتباهات ناخواسته می‌گذرد. هم تاریخ شفاهی و هم تاریخ مکتوب آنگاه که سفارشی و قدرت‌مدار و سازمان‌محور باشد، باید به‌دیده‌ی احتیاط نگریسته‌شود و از آسیب درامان نیست.

   5) با آنچه نوشته ‌آمد آیا می‌توان بدین نتیجه دست یافت که تاریخ شفاهی بی‌اهمیت و ناکارآمد است؟ هرگز چنین نتیجه‌ای منصفانه و عالمانه نیست. اگر تاریخنگاری برداشت تصاویر مختلف از یک ساختمان باشد و تصاویری که از زاویه دید‌های گوناگون گرفته شده‌است بتواند آن بنا را کامل‌تر نشان دهد و هر زاویه دید به کامل‌تر شدن تصویر یاری رساند، بنا براین تاریخ شفاهی نیز ارزشمند و در خور تقدیر است. طبیعتاً مجموع آنچه با دیدگاه‌ها و سلیقه‌های متفاوت و متضاد گردآمده در کنار هم قرار گرفته است به خلق تصویری نسبتاً کامل منجر خواهد شد. هر مصاحبه، مصاحبه‌ي دیگر را نقد و تصحیح خواهد کرد و بر حقایق تاریخی خواهد افزود. تاریخ شفاهی‌، به‌مثابه مواد خام تاریخنگاری فردا از قرار گرفتن زیر تیغ نقد تاریخی گریز و گزیری ندارد. همه‌ی آنچه امروز فراهم می‌آید هم ضروری و با اهمیت است و هم سودمند و کارآمد. تاریخ شفاهی حتی در سیاسی‌ترین شکل آن به‌تاریخنگاری فردا غنا خواهد بخشید.

   6) کارهایی از نوع کار آقای ابوالفضل حسن آبادی دارای تقدم فضل و فضل تقدمند. بدون تردید کار ایشان در عرصه‌ی تاریخ شفاهی از پیشگامان و طلایه داران این عرصه به‌شما می‌آید. اگر چه در شکل و محتوای کتاب برخی ناپختگی‌ها و شتابزدگی‌ها به‌چشم می‌آید، ولی به‌‌نظر می‌رسد می‌تواند در این عرصه فتح باب خوبی به‌شمار آید. شاید تأمل بیشتر در عرصه‌ی مباحث نظری تاریخ شفاهی بتواند کتاب را کامل‌تر کند و بر غنای آن بیفزاید.

 

يكشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۶ ساعت ۲۳:۴۸