تو حرف میزنی اما صدا صمیمی نیست
هوای بیرمق واژهها صمیمی نیست
تو حرف میزنی اما چرا نمیشنوم
چرا صدای تو روشن، چرا صمیمی نیست؟
دو دست خاکی ما جادههای رابطه بود
چه سالهاست که این جادهها صمیمی نیست
نگاه ما سخن تازهای نمیگوید
و خودنمایی لبخندها صمیمی نیست
نمیتوان به کسی دل سپرد و عاشق بود
سلام مبهم آیینه تا صمیمی نیست
به عشق مینگرم، این چراغ خاطره سوز
اگرچه روشن و بیادعا، صمیمی نیست
به نام کوچک کوچک بخوان مرا ای یار!
که در میان من و تو، شما صمیمی نیست
سه شنبه ۱ آبان ۱۳۸۶ ساعت ۹:۱۲