اگر می‌خواستی تقدیر باشی می‌توانستی

و یک فرجام بی‌تغییر باشی می‌توانستی

 

اگر می‌خواستی خواب پریشان خیالم را

تو خود زیباترین تعبیر باشی می توانستی

 

در این قاب خیالی، قاب خالی، قاب بی تقدیر

اگر می خواستی تصویر باشی می توانستی

 

اگرمی‌خواستی ـ لیلای من ـ  اسطوره ای شیرین

جهان افروز و عالمگیر باشی می توانستی

 

دلت می‌خواست گر متن تمام شعرهایم را

تو خود شیواترین تفسیر باشی می توانستی

 

برای لحظه‌های گیج بی سامان بی تدبیر

اگر می‌خواستی تدبیر باشی می‌توانستی

 

برای دست و پای  سرکشی‌های جنون بارم

اگر می‌خواستی زنجیر باشی می‌توانستی

 

نه دیگر جز تو تقدیری ندارم بی‌جهت گفتم:

اگر می‌خواستی تقدیر باشی می‌توانستی

 

 

 

 

 

پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۸۶ ساعت ۸:۱۹