آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱۴۵٫۲۲۱ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۳ نفر
تعداد یادداشت ها : ۴۷
بازدید از این یادداشت : ۳٫۳۵۹

پر بازدیدترین یادداشت ها :
نخستین تعریفی از فلسفه‌ی تاریخ شنیدم از زبان و بیان استاد دانشمندم جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش بود. همان تعبیرکه در اثر خودشان با عنوان فلسفه‌ی تاریخ چیست؟آمده بود و در مآخذ دیگری چون کتاب مقدمه‌ای بر فلسفه‌‌ی تاریخ والش نیز دیده می‌شد. در این تعریف، فلسفه‌ي تاریخ معرفتی بود که به دو شاخه‌ی فلسفه‌ي نظری تاریخ و فلسفه‌ی علم تاریخ بخش پذیر بود. هر یک از این شاخه‌ها ویژگی‌های خود را داشت و مباحث خود را پی می‌گرفت. ابتدا به‌نظر می‌آمد این دو شاخه از فلسفه‌ی تاریخ در برابر هم قرار دارند نه در کنار هم البته بعدها دریافتم که فلسفه‌ی نظری تاریخ نیز یکی از مباحث فلسفه‌ی علم تاریخ می‌تواند باشد و در درون آن قرار گیرد و نقد و بررسی شود.

فلسفه‌ی نظری تاریخ نامی بود که سؤالاتی را به ذهن می‌آورد: آیا وجه تفاوت یا دست کم یکی از وجوه تفاوت فلسفه‌ی نظری تاریخ این است که این شاخه شامل مباحث نظری است و فلسفه‌ی علم تاریخ مباحث غیر نظری را در بر دارد؟ مشخصاً چنین نبود؛‌ فلسفه‌ی علم تاریخ همان اندازه با مباحث نظری در حوزه‌ی تاریخ تاریخگری سر و کار داشت که فلسفه‌ی نظری تاریخ. هر دو شاخه نظری بودند و در نمی‌یافتم به چه دلیل یکی را فلسفه‌ی نظری تاریخ نامیده بودند و دیگری را فلسفه‌ی علم تاریخ. البته علم هم با مباحث نظری و نظریه پردازی بی‌ارتباط نیست و بخشی از مباحث علمی به‌ویژه در علوم انسانی مباحث نظری است و به‌همین دلیل نامگذاری این شاخه از فلسفه‌ی تاریخ با‌عنوان فلسفه‌ی نظری تاریخ که می‌تواند در برابر عنوانی چون فلسفه‌ی عملی تاریخ قرار بگیرد، برایم قانع کننده نبود و نیست و همواره درپی آن بوده‌ام که جایگزینی مناسب‌تر برای آن بیابم.

شاید از نظر تقدم تاریخی فلسفه‌ی نظری تاریخ بر فلسفه‌ی علم تاریخ بتوان نام فلسفه‌ی سنتی تاریخ را برای شاخه‌ی نخست پیشنهاد کرد. این نام بر زمان پدید آمدن فلسفه‌ی نظری تاریخ دلالت دارد و آن را نسبت به فلسفه‌ی علم تاریخ که مبحثی نوین است متقدم می‌داند. البته‌ اگر بپذیریم فیلسوف فرانسوی، ولتر(۱۷۷۸-۱۶۹۴)‌ نخستین کسی بود که عبارت فلسفه‌ی تاریخ را در آراء خود به‌کار برد، شاید درباره‌ی قدمت این معرفت نسبت به‌شاخه‌ی فلسفه‌ی علم تاریخ هم باید تردید روا داریم. البته این مفهوم و لوازم و لواحق آن بی‌آنکه زیر عنوان فلسفه‌ی نظری تاریخ مدون شده باشد در با پدید آمدن کهن‌ترین ایدئولوژی الهی یا بشری پدید آمده است و وجود داشته است. درست همان‌گونه که تاریخ پیدایش مفهوم فلسفه‌ی علم تاریخ و لوازم و لواحق آن بسیار کهن‌تر از سده‌ی هجدهم میلادی است و در آراء‌ و نظریات فیلسوفان کهن یونان هم می‌توان آموزه‌هایی را باز شناخت که از جنس فلسفه‌ی علم تاریخ است می‌تواند زیر آن عنوان جای گیرد. بدین‌سان شاید در مورد تقدم یا تأخر زمانی پیدایش این دو مفهوم نسبت به‌یکدیگر هم نتوان سخنی قرین اطمینان ابراز کرد. شاید در این میان تنها بتوان بدین‌نکته توجه کرد که جنس و ماهیت مباحث فلسفه‌ی نظری تاریخ بر مباحث فلسفه‌ی علم تاریخ تقدم دارد و مباحث علمی نوتر و تازه‌تر است و به همین سبب شاید بتوان فلسفه‌ی نظری تاریخ را فلسفه‌ی سنتی تاریخ نامید؛ موضوعی که هنوز هم قانع کننده نیست و جای بحث و بررسی بیشتری دارد.

نام‌هایی چون فلسفه‌ی دینی تاریخ، یا فلسفه‌ی ایدئولوژیک تاریخ و یا فلسفه‌ی متافیزیکال تاریخ هم شاید بیان کننده‌ی معنای راستین فلسفه‌ی نظری تاریخ باشد. شک نیست که دین، آبشخور اصلی فلسفه‌ی نظری تاریخ است و چنین معرفتی ذاتاً‌ ایدئولوژیک است. نظریه پردازی درباره‌ی تاریخ از آغاز تا انجام آن امری صرفاً متکی به دانش ماوراءالطبیعه است و کاری بشری نیست. فلسفه‌ی نظری تاریخ حاصل نگاهی ایدئولوژیک به جهان و تاریخ است و عناصر اصلی و مؤلفه‌های اساسی آن با پیدایش ادیان پیدا شده است و این مفهوم عمری به قدمت تاریخ دین دارد. از دیگر سو، چنین تعریفی این نام می‌تواند چنین به‌ذهن آورد که مراد از فلسفه‌ی علم تاریخ فلسفه‌ي غیر دینی و یا حتی ضد دینی تاریخ است! شک نداریم که علم و ایدئولوژی دو سرشت متفاوت دارند، و فلسفه‌ي علم تاریخ بی‌شک فلسفه‌ی دینی تاریخ یا فلسفه‌ي ایدئولوژیک تاریخ نیست. با این‌حال، اشکال دیگری که به‌میان می‌آید این است که برخی از فلسفه‌‌های نظری تاریخ نه دینی هستند و نه متافیزیکال. مسلماً مکتب مارکسیسم را نمی‌توان یکی از مصداق‌های فلسفه‌ي دینی یا متافیزیکال تاریخ دانست و شاید فلسفه‌ی ایدئولوژیک تاریخ بر قامت چنان مکتبی برازنده باشد. به سبب همین نقص و جامع نبودن این نام، نمی‌توانیم آن را نیز جایگزینی شایسته برای نام فلسفه‌ي نظری تاریخ بنامیم.

یکی از ویژگی‌های فلسفه‌ي نظری تاریخ، فرجام اندیشی آن است. هر فلسفه‌ی نظری تاریخ ضرورتاً فرجام اندیش است و به همین سبب شاید بتوان این ویژگی را میان همه‌ی فلسفه‌های نظری تاریخ مشترک دانست این نام را به فلسفه‌ی نظری تاریخ داد. در این‌صورت با این پرسش رویاروی خواهیم بود که آیا فرجام اندیشی در فلسفه‌ی علم تاریخ وجود ندارد؟ بی‌شک نوعی فرجام اندیشی را در مباحث فلسفه‌ی علم تاریخ نیز می‌توان سراغ کرد، هر چند این فرجام اندیشی ماهیتاً با فرجام اندیشی فلسفه‌ی نظری تاریخ متفاوت است. فرجام اندیشی فلسفه‌ی نظری تاریخ به‌معنای فرجام تاریخ است و فرجام اندیشی فلسفه‌ی علم تاریخ، فرجام اندیشی محدود به حادثه، دوره، فرایند و یا مرحله‌ي تاریخی است. اولین نامشروط و پیشگویانه است و دومین، مشروط و مقید به شرایط و قیود واما و اگرها. ببه‌رغم تفاوت‌های دو گونه‌فرجام اندیشی، با این حال شاید از آنجا که این نام ناظر بر یکی از ویژگی‌های این معرفت است شاید نامی مناسب برای آن به‌نظر نرسد.

ویژگی دیگر فلسفه‌ی نظری تاریخ جبری بودن آموزه‌های آن است. تاریخ حرکت خود را از جایی آغاز می‌کند، مسیر و مراحلی را می‌پیماید و ناگزیر به‌ فرجام و سرانجامی خاص می‌رسد. در هر فلسفه‌ی نظری تاریخ، طی این مسیر و مراحل و رسیدن بدان مقصد و پایان، امری اجتناب ناپذیر است. هیچ فلسفه‌ی نظری تاریخ بدین حرکت به‌صورت مشروط نمی‌نگرد و برای تحقق آن شرط نمی‌گذارد. جبراندیشی نیز ویژگی ذاتی و اساسی فلسفه‌ی نظری تاریخ است و از این‌رو می‌تواند به‌عنوان نامی برای این نوع نگاه به تاریخ و تحولات تاریخی در نظر گرفته‌ شود. در این صورت ورود به بحث فلسفی جبر و اختیار و مواجه شدن باتعابیر مختلف از جبر اجتناب ناپذیر است. آنجا که گئورگ پلخانف در صدد زدودن مفهوم اجتناب ناپذیری از آموزه‌های مارکس و مارکسیسم برمی‌آید، نتایج آن مناقشه دامنگیر این نام هم خواهد شد مباحث دراز دامنه‌ای را به همراه خواهد آورد.

برخی فلسفه‌ی نظری تاریخ را فلسفه‌ی جوهری تاریخ نامیده‌اند. از آنجا که فلسفه‌ی نظری به تاریخ به‌مثابه یک جوهر و ذات توجه دارد و آن را چیزی فراتر از یک علم و بررسی ابعاد و جوانب آن می‌‌داند، شاید این نام برای فلسفه‌ی نظری تاریخ مناسب باشد. مسلماً منتقدان این نام هم خواهنند پرسید آیا فلسفه‌ی جوهری در برابر فلسفه‌ی عرضی تاریخ قرار نخواهد گرفت و با انتخاب آن ناگزیر نخواهیم بود، فلسفه‌ی علم تاریخ را فلسفه‌ي عرضی تاریخ بنامیم؟

این ابهامات و نظایر آن سبب می‌شود این مبحث همچنان مبحثی گشوده باشد و نتوان درباب آن به داوری و نتیجه‌گیری نهایی و قطعی دست زد. شاید هدف اساسی من از این بازخوانی نام‌ها نوعی مرور دوباره‌ی ویژگی‌های فلسفه‌ی نظری تاریخ باشد و در نهایت انتظار رسیدن به‌نتیجه‌ای قطعی را هم نداشته باشم.
يكشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷ ساعت ۲۰:۳۰
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت