آمار بازدید
بازدیدکنندگان تا کنون : ۱۵۶٫۸۵۲ نفر
بازدیدکنندگان امروز : ۱ نفر
تعداد یادداشت ها : ۴۷
بازدید از این یادداشت : ۴٫۶۳۳

پر بازدیدترین یادداشت ها :
شاید دو سال قبل بود که در دانشکده در هفته‌ی پژوهش درباره‌ی حافظ سخن‌فرسایی کردم. حرف‌هایی زدم که نه جایی ثبت شد و نه خودم یادداشتی از آن حرف‌ها دارم. جدای از طرح موضوع که از پیش طراحی شده بود، در ضمن سخن گفتن حرف‌هایی به ذهنم رسید و بر زبانم گذشت که تازگی داشت و حس کردم حرف‌های تازه‌ای است. حالا بعد از گذشت نزدیک به دو سال تصمیم گرفته‌ام باز به آن حرف‌ها فکر کنم و اگر بتوانم به یادشان بیاورم ثبتشان کنم. موضوع سخن این بود: اوضاع فرهنگی فارس در دوران حکومت آل اینجو و آل مظفر در زمان شمس الدین محمد حافظ شیرازی.

پیشتر کمی درباره‌ی این دو دودمان حرف بزنم. دو دودمانی که در فارس به عرصه رسیدند و در همان خاک آرمیدند. نیاکان دودمان مظفری از اعراب خراسانی بودند. این سلسله در پس ضعف و اضمحلال ایلخانان در کرمان، فارس، و عراق عجم یا جبال به قدرت رسیدند. نیای آنان شرف‌الدین مظفر در خدمت مغولان بود. غازان خان او را امیر هزاره کرد و در جنوب ایران وظایف نظامی بدو سپرد. فرزند او مبارز‌الدین محمد در واقع دومین شخصیت مهم خاندان مظفری به شمار می‌آید.

تلاش مبارز‌الدین محمد برای بسط قلمرو، او را از یزد به فارس رساند. او که از 713 تا 759 هجری قمری بر مسند حکومت بود، ظاهراً در 754 به فارس رفت و آخرین حکمران آل اینجو را برانداخت و فارس را در اختیار گرفت. این حکمران اینجو، ابواسحاق فرزند محمود شاه اینجو بود که ظاهراً از سال 743 تا سال 754 در فارس قدرت داشت. حکومت اینجویان در فارس در حدود سال 725 توسط محمود شاه اینجو بنیاد نهاده شده بود و پس از او سه فرزندش مسعود شاه و محمد وابواسحاق به ترتیب در فارس حکومت کرده بودند. مبارز‌الدین محمد مظفری این ابو اسحاق را از میان برداشت و سلسله‌ی اینجو را برانداخت.

ابو اسحاق اینجو 11 سال در فارس حکم رانده بود. پس از او مبارز‌الدین محمد مظفری تنها توانست 5 سال در شیراز حکومت کند و در سال 759 فرزندش شاه شجاع او را از سلطنت خلع کرد و خود به قدرت رسید. این شاه شجاع، یک بار با عزل پدرش به قدرت دست یافت و تا سال 765، یعنی 6 سال حکومت کرد. در این تاریخ برادرش شاه محمود قدرت را از دست وی بیرون کرد و سه سال حکم راند. از آن پس او در سال 767 بار دیگر شاه شجاع قدرت یافت و این بار تا سال 789 یعنی 21 سال دیگر حکومت کرد. این وضع فارس بود تا آن‌که تیمور در سال 795 به این شهر آمد و آن را تسخیر کرد.

خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی در اوایل سده‌ی هشتم هجری قمری در شیراز چشم به جهان گشوده بود و تا سال 792 در این شهر زیست. حافظ از سال 743 یعنی سال به قدرت رسیدن شاه شیخ ابو اسحاق اینجو در شیراز تا سال درگذشت، 49 سال را با این حکومت‌ها زیسته بود. نیم قرنی که دوران پختگی و اوج کار شاعری حافظ بود.

یک نکته‌ی دیگر را هم بنویسم و آن این‌که اگر بخواهیم به سراغ تاریخ فرهنگ رویم و ازتاریخ سیاسی و شرح زد و خوردها و شکست و پیروزی‌ها دامن برچینیم، باید از منابعی سراغ گیریم جز تاریخ‌های عمومی و اختصاصی و محلی. معمولاً در تواریخ رسمی سلسله‌ها خبری از تاریخ فرهنگ نیست و البته گاهی سرچشمه‌های دیگر هم کمکی نمی‌کند. در این میان حافظ به مثابه اثری کاملاً استثنای آیینه‌ی شفاف و تمام نمای حال و روز فرهنگی زمانه‌ی خویش است.

در دیوان حافظ به طور عمده سه فضای فرهنگی آشکار است. فضای آمیخته با رنج و حرمان و اندوه و شکوه و شکایت از کار زمانه. فضایی که او از زهد ریایی می‌نالد و از خود نمایی واعظان برسر منبر شکوه سر می‌دهد.. دومین فضا، امید به سپری شدن این دوران و آغاز عصری دیگر است. دوران امیدواری‌ به نو شدن روزگار و ترفیه حال اهل ذوق. امید به بازگشت یوسف خوشدلی به کنعان ماتم زده و گلستان شدن آن کلبه‌ی احزان. امیدواری به رسیدن مسیحا نفسی که آمدنش نفس باد صبا را مشک فشان خواهد کرد و با نفس او عالم پیر دوباره جوانی از سر خواهد گرفت. امید به آن‌که دستی از غیب برون آید و کاری بکند. سومین فضای فرهنگی دیوان حافظ فضای شادکامی و شادخواری و نشاط و شادی است. دوران باز شدن میخانه‌ها و عصر دلیر نوشیدن می. عصری که از زهد ریایی خبری نیست و روزگار بر وفق مراد است.

اولین و دومین فضا، دوران حکومت امیر مبارز‌الدین محمد مظفری را تداعی می‌کند. دورانی که آکنده بود از سخت‌گیری های دینی مقدس‌مآبانه و رواج ریاکاری و زاهد نمایی. شکایت از بسته شدن میخانه‌ها و امیدواری به گشوده شدن دوباره‌ی باب شادکامی. فضای سوم فضای دوران حکومت ابو اسحاق اینجو و دو دوران حکومت شاه شجاع است. در دیوان حافظ می‌توان این سه فضای فرهنگی را به روشنی باز شناخت. جدای از برخی غزل‌ها که به این ادوار ارتباطی ندارد و به دوران قبل و بعد از آن و یا وقایع و عواطف دیگر مربوط می‌شود، غزل‌های حافظ را می‌توان میان این سه فضای فرهنگی تقسیم کرد:‌اندوه، امیدواری و شادی. با آن‌که دوران اندوه و بسته‌شدن فضای فرهنگی تنها 5 سال از 49 سال است (آن سه سال دوران شاه محمود برادر شاه شجاع را شاید بتوان به این پنج سال افزود)، اما سهم غزل‌های اندوهناک و گلایه آمیز در میان غزل‌های دیگر کم نیست. امیدواری و شادی نیز سهم خود را دارد و در غزل‌های دیوان این دو فضای فرهنگی نیز موج می‌زند.

این تنوع فضاهای فرهنگی که در تنوع فضاهای سیاسی ریشه دارد، یاد آور تاریخ ایران است. یاد آور شکست‌ها، پیروزی‌ها، یأس‌ها و امید‌های سراسر تاریخ ایران است. شیراز عصر حافظ ماکتی است از کل تاریخ ایران و دیوان حافظ نیز با تنوع فضاهای حسی و عاطفیش، نمود و نموداری است از زندگی ایرانیان. مگر نه‌ این‌که زندگی این مردمان همواره در میان یکی از این سه فضای فرهنگی و فضای حسی و عاطفی شناور بوده است. ایرانیان در طول تاریخ خود یا گرفتار خشکرفتاری مذهبی بوده‌اند و یا گرفتار حکومتگران خودکامه‌ای که برچیده شدن بساطشان به مثابه آرزویی پایان ناپذیر در سراسر زندگیشان جریان داشته است. در عین حال، شاد زیسته‌اند و از هر فرصتی برای شادکامی و از دل زدودن زنگار غم‌ها سود برده‌اند.

جهان غزل حافظ اگرچه تاریخ عصر حافظ است، ولی نمادی است از جهان انسان ایرانی و ماکتی است از فراز و نشیب‌های کل تاریخ ایران. هم از این‌روست اگر همگان در این تنوع فضاهای فرهنگی و عاطفی گمشده‌ی خود را در دیوان حافظ می‌یابند و از تفأل بدان دست خالی باز نمی‌گردند. غزل حافظ گلایه از تلخکامی‌های دیروزین، امید به گشایش فردا و شادی‌ و شادخواری روزگاران آباد پیش روست. کیست که از تفأل به دیوان حافظ طرحی نو در نیاندازد و بر لشکر غم نتازد

بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
چو در دست است رودی خوش،‌بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پا کوبان سراندازیم
سخن‌دانی و خوش‌خوانی نمی‌ورزند در شیراز
بیا حافظ که تا خود را به ملکی دیگر اندازیم

يكشنبه ۲۳ تير ۱۳۸۷ ساعت ۲۲:۲۲
نظرات



نمایش ایمیل به مخاطبین





نمایش نظر در سایت