سالها پیش روزی برای گرفتن راهنمایی و مشورت دربارهی رسالهی دکترایم خدمت استاد دکتر شفیعی کدکنی رسیدم. در همان زمان آقایی به دفتر ایشان آمد و دربارهی تأسیس رشتهی ایرانشناسی در دانشگاههای ایران نظر ایشان را جویا شد. واکنش ایشان به قدری درخور توجه بود که از پس گذشت سالها هنوز در یادم مانده است. دکتر شفیعی با آن موضوع بهشدت مخالفت کرد و گفت ایرانشناسی، تعبیری است که غربیان وضع کردهاند و برای آنان تحصیل در این رشته معنا دارد. تحصیل در رشتهی ایرانشناسی برای ایرانیان بیمعنا و هجو است.
در گذشته نمایندگان سیاسی، مبلغان دینی، جهانگردان و بازرگانانی چند، از ورای مرزهای ایران و البته بیشتر کشورهای اروپایی به ایران سفر میکردند. هماینان ضمن مشاهدات و تحقیقات خود دربارهی ایران در قالب گزارش سیاسی و سفرنامه مطالبی فراهم آوردند که اولین بذرهای نهال معرفتی جدید به نام ایرانشناسی را در خاک فرهنگ غرب نشاند. این آگاهیها از سویی مبنایی برای شناخت غربیان از فرهنگ و جامعهی ایران قرار گرفت و از سوی دیگر از جانب خود ایرانیان برای درک نگاهی متفاوت به ایران و ایرانی شایان نگرش بود. شناخت ایران از این رهگذر البته شناختی نابسنده و آکنده از اشتباهات و بدفهمیها بود و اگر چه فوایدی در بر داشت، ولی نمیتوانست بهعنوان تنها راه شناخت ایران بدان اکتفا شود. با گذشت زمان و بالا گرفتن نیاز غرب در شناخت ایران، در دانشگاههای آنان رشتههای ایرانشناسی بنیاد نهاده شد.
در این رشتهها، دانشجوی غربی، با مقدماتی از عناصر گوناگون فرهنگ ایرانی آشنا میشد. زبان فارسی میآموخت؛ با شعر و ادب فارسی در سطحی بسیار ابتدایی آشنا میشد؛ ادیان ایرانی را میشناخت؛ تاریخ ایران را فرا میگرفت و از کنار هم قرار گرفتن این دانستهها درکیعمومی دربارهی ایران و فرهنگ ایرانی پیدا میآمد که دانشجوی غربی میتوانست بر اساس آن درک عمومی در یکی از رشتههای تخصصی زبان، تاریخ، هنر، دین و ادبیات ایران کار خود را ادامه دهد و در عرصهای به درک عمیق و تخصصی نایل آید. البته در کنار آن سفر به ایران، زندگی در کنار ایرانیان، بهرهگیری از منابع بومی برای آشنایی با فرهنگ ایران نیز دنبال شد و البته به صورت روشی برای شناخت علمی ایران درآمد. البته این شیوه تنها دربارهی ایران و ایرانی دنبال نشد، بلکه بخشی از پروژهی سیاسی ـ فرهنگی عظیمی بود که شناخت شرق را هدف قرار داده بود و هریک از کشورهای غربی بنا بر نیازهای خود به شناخت بخشی از جهان همت میگمارد، چنانکه فرانسویان به سبب پیشینهی تاریخی ارتباطشان با قارهی سیاه بیشتر در زمینهی شناخت آن کشورها سرمایه گذاری کردند.
به همین سبب ایرانشناسی برای ایرانیان نمیتواند، با همان روش معنایی داشته باشد. دانشجوی ایرانی با زبان، تاریخ و فرهنگ ایران در رسیدن به آن درک کلی در دورههای راهنمایی و متوسطه آشنا شده است و برای دنبال کردن عمیق تر و تخصصی آن درک عمومی به دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا در رشتهای خاص گام مینهد و در یک عرصهی خاص متخصص میشود. دنبال کردن آن الگوی غربی برای دانشجوی ایرانی آن هم در مقطع کارشناسی ارشد نا کار آمد و بیفایده است.
سالها بعد رشتهی ایرانشناسی در دانشگاههای ایران تأسیس شد. ازافتتاح این رشته درگروههای تاریخ دانشگاه یزد و شیراز اطلاع دارم و شاید در مراکز دیگری نیز تأسیس شده باشد. در دانشگاه الزهراء هم گویا مجوز تإسیس رشتهی ایرانشناسی سیاسی گرفته شده است که من مفهوم آن را و تفاوتش را با رشتههای تاریخ و علوم سیاسی درنمییابم. تأسیس این رشته آنهم در مقطع کارشناسی ارشد موجب اشکالاتی برای دانشگاههای بر گزار کننده شده است که تصور میکنم استمرار نداشته باشد.
در نقد این رشتهها ذک چند نکته ضروری است: در این دورهها برای دانشجوی کارشناسی ارشد دروسی مربوط به شناخت عمومی تاریخ، زبان و فرهنگ ایران ارائه میشود که حتی از دروس دوران کارشناسی عمومی تر است و به دانشجوی کارشناسی ارشد، هیچ شناخت عمیقی نمیدهد؛ افزون بر این دانشجو پس از فارغالتحصیلی نمیداند در کدام عرصه باید به کار خود ادامه دهد. هر موضوعی را که برای تحصیل در مقطع دکترا انتخاب کند، باید لوازم و مقدمات آن را در مقطع کارشناسی ارشد فرا گرفته باشد که نگرفته است. در آینده شاهد دانشآموختگان این رشته خواهیم بود که برای اشتغال یا ادامه تحصی در هیچیک از این گروهها مشروعیت ندارند و به رسمیت شناخته نمیشوند. سومین نکته اینکه چرا باید این درس توسط یک گروه خاص در رشتههای علوم انسانی ارائه شود. در ایرانشناسی رشتههای مختلفی چون زبان و ادبیات فارسی، تاریخ ایران، معماری و هنر ایران، ادیان و مذاهب ایرانی و دیگر عرصههایی مورد توجه قرار میگیرد که متخصصان آن در یک گروه و حتی گاهی در یک دانشکده وجود ندارند. این رشته، اگر وجود آن را بپذیریم و با دلایلی که ذکر شد در همین مرحله مشکل داریم، باید در گروهی بنیاد نهاده شود که باید گروه ایرانشناسی نام بگیرد و استادان رشتههای مختلف زبان و ادبیات فارسی، هنر و معماری، ادیان و مذاهب، کلام و عرفان و تاریخ ایران در آن گردهم آمده باشند و دروس آن را تدریس کنند.
شک نیست که وقتی بدون توجه به نظر متخصصین و تنها برای برآوردن مقاصد گروهی خاص و یا مصلحت اندیشی سیاسی ویژهای، گامی ناکارشناسانه برداشته میشود، نتایج آن تا سالها دیگران را گرفتار خواهد کرد و شماری از متخصصان و سرمایههای انسانی و میزان شایان توجهی از سرمایههای مادی و فضاهای آموزشی را به بیراهه خواهد برد و هدر خواهد کرد.
در گذشته نمایندگان سیاسی، مبلغان دینی، جهانگردان و بازرگانانی چند، از ورای مرزهای ایران و البته بیشتر کشورهای اروپایی به ایران سفر میکردند. هماینان ضمن مشاهدات و تحقیقات خود دربارهی ایران در قالب گزارش سیاسی و سفرنامه مطالبی فراهم آوردند که اولین بذرهای نهال معرفتی جدید به نام ایرانشناسی را در خاک فرهنگ غرب نشاند. این آگاهیها از سویی مبنایی برای شناخت غربیان از فرهنگ و جامعهی ایران قرار گرفت و از سوی دیگر از جانب خود ایرانیان برای درک نگاهی متفاوت به ایران و ایرانی شایان نگرش بود. شناخت ایران از این رهگذر البته شناختی نابسنده و آکنده از اشتباهات و بدفهمیها بود و اگر چه فوایدی در بر داشت، ولی نمیتوانست بهعنوان تنها راه شناخت ایران بدان اکتفا شود. با گذشت زمان و بالا گرفتن نیاز غرب در شناخت ایران، در دانشگاههای آنان رشتههای ایرانشناسی بنیاد نهاده شد.
در این رشتهها، دانشجوی غربی، با مقدماتی از عناصر گوناگون فرهنگ ایرانی آشنا میشد. زبان فارسی میآموخت؛ با شعر و ادب فارسی در سطحی بسیار ابتدایی آشنا میشد؛ ادیان ایرانی را میشناخت؛ تاریخ ایران را فرا میگرفت و از کنار هم قرار گرفتن این دانستهها درکیعمومی دربارهی ایران و فرهنگ ایرانی پیدا میآمد که دانشجوی غربی میتوانست بر اساس آن درک عمومی در یکی از رشتههای تخصصی زبان، تاریخ، هنر، دین و ادبیات ایران کار خود را ادامه دهد و در عرصهای به درک عمیق و تخصصی نایل آید. البته در کنار آن سفر به ایران، زندگی در کنار ایرانیان، بهرهگیری از منابع بومی برای آشنایی با فرهنگ ایران نیز دنبال شد و البته به صورت روشی برای شناخت علمی ایران درآمد. البته این شیوه تنها دربارهی ایران و ایرانی دنبال نشد، بلکه بخشی از پروژهی سیاسی ـ فرهنگی عظیمی بود که شناخت شرق را هدف قرار داده بود و هریک از کشورهای غربی بنا بر نیازهای خود به شناخت بخشی از جهان همت میگمارد، چنانکه فرانسویان به سبب پیشینهی تاریخی ارتباطشان با قارهی سیاه بیشتر در زمینهی شناخت آن کشورها سرمایه گذاری کردند.
به همین سبب ایرانشناسی برای ایرانیان نمیتواند، با همان روش معنایی داشته باشد. دانشجوی ایرانی با زبان، تاریخ و فرهنگ ایران در رسیدن به آن درک کلی در دورههای راهنمایی و متوسطه آشنا شده است و برای دنبال کردن عمیق تر و تخصصی آن درک عمومی به دورههای کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا در رشتهای خاص گام مینهد و در یک عرصهی خاص متخصص میشود. دنبال کردن آن الگوی غربی برای دانشجوی ایرانی آن هم در مقطع کارشناسی ارشد نا کار آمد و بیفایده است.
سالها بعد رشتهی ایرانشناسی در دانشگاههای ایران تأسیس شد. ازافتتاح این رشته درگروههای تاریخ دانشگاه یزد و شیراز اطلاع دارم و شاید در مراکز دیگری نیز تأسیس شده باشد. در دانشگاه الزهراء هم گویا مجوز تإسیس رشتهی ایرانشناسی سیاسی گرفته شده است که من مفهوم آن را و تفاوتش را با رشتههای تاریخ و علوم سیاسی درنمییابم. تأسیس این رشته آنهم در مقطع کارشناسی ارشد موجب اشکالاتی برای دانشگاههای بر گزار کننده شده است که تصور میکنم استمرار نداشته باشد.
در نقد این رشتهها ذک چند نکته ضروری است: در این دورهها برای دانشجوی کارشناسی ارشد دروسی مربوط به شناخت عمومی تاریخ، زبان و فرهنگ ایران ارائه میشود که حتی از دروس دوران کارشناسی عمومی تر است و به دانشجوی کارشناسی ارشد، هیچ شناخت عمیقی نمیدهد؛ افزون بر این دانشجو پس از فارغالتحصیلی نمیداند در کدام عرصه باید به کار خود ادامه دهد. هر موضوعی را که برای تحصیل در مقطع دکترا انتخاب کند، باید لوازم و مقدمات آن را در مقطع کارشناسی ارشد فرا گرفته باشد که نگرفته است. در آینده شاهد دانشآموختگان این رشته خواهیم بود که برای اشتغال یا ادامه تحصی در هیچیک از این گروهها مشروعیت ندارند و به رسمیت شناخته نمیشوند. سومین نکته اینکه چرا باید این درس توسط یک گروه خاص در رشتههای علوم انسانی ارائه شود. در ایرانشناسی رشتههای مختلفی چون زبان و ادبیات فارسی، تاریخ ایران، معماری و هنر ایران، ادیان و مذاهب ایرانی و دیگر عرصههایی مورد توجه قرار میگیرد که متخصصان آن در یک گروه و حتی گاهی در یک دانشکده وجود ندارند. این رشته، اگر وجود آن را بپذیریم و با دلایلی که ذکر شد در همین مرحله مشکل داریم، باید در گروهی بنیاد نهاده شود که باید گروه ایرانشناسی نام بگیرد و استادان رشتههای مختلف زبان و ادبیات فارسی، هنر و معماری، ادیان و مذاهب، کلام و عرفان و تاریخ ایران در آن گردهم آمده باشند و دروس آن را تدریس کنند.
شک نیست که وقتی بدون توجه به نظر متخصصین و تنها برای برآوردن مقاصد گروهی خاص و یا مصلحت اندیشی سیاسی ویژهای، گامی ناکارشناسانه برداشته میشود، نتایج آن تا سالها دیگران را گرفتار خواهد کرد و شماری از متخصصان و سرمایههای انسانی و میزان شایان توجهی از سرمایههای مادی و فضاهای آموزشی را به بیراهه خواهد برد و هدر خواهد کرد.
پنجشنبه ۱۳ تير ۱۳۸۷ ساعت ۱۱:۳۸
نمایش ایمیل به مخاطبین
نمایش نظر در سایت
۲) از انتشار نظراتی که فاقد محتوا بوده و صرفا انعکاس واکنشهای احساسی باشد جلوگیری خواهد شد .
۳) لطفا جهت بوجود نیامدن مسائل حقوقی از نوشتن نام مسئولین و شخصیت ها تحت هر شرایطی خودداری نمائید .
۴) لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید .